جدول جو
جدول جو

معنی خاک زمرد - جستجوی لغت در جدول جو

خاک زمرد
(زُ مُرْ رُ)
خردۀ زمرد. ریزۀ زمرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک زاد
تصویر خاک زاد
زاده شده از خاک، برای مثال نشاید بنی آدم خاک زاد / که در سر کند کبر و تندیّ و باد (سعدی - ۱۷۳)، کنایه از لقبی که گوینده برای اظهار فروتنی و تواضع به خود می دهد، خاکسار
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ زُ مُرْ رُ)
خردۀ زمرد. ذرات زمرد که از تراش قطعات زمرد بدست می آید
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
خاک خورده. رجوع به خاک خور و خاک خوار شود:
یکی مرغ پرورده ام خاکخورد
زگیتی مرا نیست با کس نبرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کِ مُ)
کنایه از خاک زیارتگاه است که کام دل حاصل شود. (آنندراج) :
خط رویش چراغ دیدۀ شب زنده داران شد
غبار خط او خاک مراد خاکساران شد.
صائب (از آنندراج).
دیدم غبار خط تو حوری نژاد را
صد شکر یافتم پی خاک مراد را.
؟ (از آنندراج).
نیست در روی زمین جز آستان دولتش
هست اگر خاک مرادی در بساط روزگار.
(در مدح شاه عباس از آنندراج).
جز آستان خرابات نیست خاک مراد
خوشا کسی که از این آستان برون نرود.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ زَ)
گیاهی است بیابانی، عرفج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به عرفج شود
لغت نامه دهخدا
دهی است کوچک از دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین واقع در 24 هزارگزی جنوب باختر معلم کلایه و 30 هزارگزی راه عمومی و دارای 38 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
خاک نژاد، (آنندراج) :
ببین کاتشین کرمک خاکزاد
جواب از سر روشنائی چه داد،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
صالح. مقابل ناپاکمرد:
تو تا برنشستی بزین نبرد
نبودی مگر یکدل وپاک مرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک مرد
تصویر پاک مرد
مرد پاک صالح مقابل ناپاکمرد
فرهنگ لغت هوشیار
خاک بی حاصل، خاک بی قوت
فرهنگ گویش مازندرانی